ترسیم پرسپکتیو و سایه ها
اگر دوربین عکاسی را کاملا عمود بر زمین و موازی با ضلع روبرویی یک ساختمان قرار دهیم و یک عکس بگیریم . نتیجه بدست آمده یک تصویر با پرسپکتیو یک نقطه ای میشود یعنی همه دیوارها و ضلع های ساختمان به سمت یک نقطه حرکت میکنند
و به معنای دیگر محور ایکسX ساختمان موازی با صفحه دوربین عکاسی و محور Z که همان ارتفاع ساختمان است نیز موازی با صفحه دوربین عکاسی هستند وتنها محوری که صفحه دوربین را قطع میکند و به سمت ما می آید یا به اصطلاح از ما دور میشود و به سمت نقطه گریز میرود محور Y است
از این جهت به این نوع پرسپکتیو ، پرسپکتیو یک نقطه ای میگویند زیرا همه اجزای در راستای محور Y به سمت یک نقطه می روند
ابتدا به تعریف چند موضوع می پردازیم
خط p.p ……………………….. پرده تصویر
خط HL ……………………….. خط افق
خط GL ……………………….. خط زمین
نقطه sp ……………………… چشم ناظر
نقطه vp ……………………. نقطه گریز
معماری
انواع پنجگانه کانسپت
2) استعاری (نگاه به انتزاعات)
3) جوهری essences (نگاه به ماورای نیازهای برنامه)
4) برنامه ای (نگاه به نیازها و اهداف خواسته شده)
5) ایده آل گرا (نگاه به ارزش های مطلق)
سلسله مراتب کانسپت
درک رابطه، تقدم و تاخری موجود بین تصور، ایده، کانسپت و سناریوی کانسپچوال در واقع سرآغاز روند دستیابی به کانسپتی مناسب برای یک بنا است. این رابطه به این صورت ترتیب داده می شود: تصور – ایده – کانسپت – سناریوی کانسپچوال که براساس الگوی افزایش پیچیدگی، متناسب بودن و عمق فکری است. در مراحل ابتدایی پروژه، همواره فرصت برای متصور شدن ایده ها وجود دارد خصوصاً اگر ذهن توانایی و تمایل پذیرش تفکرات خلاقانه غیر عادی و پر تخیل را که می توانند راه حل و گره گشای بسیاری از نیازها باشند، داشته باشد. پس از این، معماران زمانی که بیشتر با پروژه آشنا و از مسائل آن آگاهی پیدا می کنند کم کم برخی از تصورات و ایده ها را با اهمیت تر و مناسب تر از بقیه تشخیص می دهند. سرانجام شباهت ها و جذابیت های بالقوه و دسته بندی ایده ها شکل می گیرند و بر پایه این ملاحظات مسیر قطعی انجام گرفتن فعالیت ها در آینده مشخص خواهد شد.
مینیات و انتقاد از خود:
مسأله برگزیدن فرمی مناسب برای یک کانسپت در مقایسه با نقدی که خود کانسپت در طول شکل گیری آن انجام می پذیرد در سطح پایین تری از اهمیت قرار می گیرد. در چنین دیالوگی انتقادی، مهم ترین سوال می تواند چنین باشد که آیا این ایده مناسب چنین پروژه ای هست؟ در نهایت خود کانسپت و راهکاری که ارائه خواهد کرد باید متناسب با نیازهای پروژه و آمیخته با فعالیت های بنا باشد.
از پرسش در مورد مناسب بودن مورد جالب دیگری هم وجود دارد و آن اینکه آیا اساساً نیازی به کانسپت برای انواع ساختمانها هست؟ آیا آنها فقط برای بخشی از بناها مناسب اند؟ در بحث ها و اظهار نظر هایی که معماران و منتقدین ارائه داده اند این مسأله که آیا همه بناها از نظر کالبدی و تندیس گونگی دارای اهمیت هستند یا خیر و این که چه ساختمان هایی باید برجسته تر و چه ساختمان هایی باید در پس زمینه قرار گیرند مورد بررسی قرار گرفته. جورج بیرد (معماری در شهر تورنتو) این گونه پاسخ می دهد: کانسپت ها در ساختمان های کم اهمیت تر، اندازه ساختمان های برجسته مهم هستند. او پروژه های ساده ای دارد که در آنها رسیدن به کانسپتی مناسب به منظور ایجاد فشردگی و نظم کافی، برای ساختن یک معماری خوب امری حیاتی بوده، برای مثال یکی از پروژه هایش الحاق فضایی جدید به یک خانه کوچک بوده، کانسپت او حفظ گرمی، نزدیکی و فاز موجود بوسیله تقویت حس مسیحیت بود.
سناریوهای کانسپچوال (مفهومی)
با توجه به اینکه هر نوع بنایی می تواند صدها نیاز خاص خود را داشته باشد که این نیازها تازه غیر از نیازها و اهدافی است که شخص معمار بر آن می افزاید. دستیابی به کانسپتی واحد که همه این عناصر را به هم همبسته سازد امری بلند همتا و البته بلند پروازانه است. معماران در مقالات و نوشته های مربوط به کانسپت های طراحی خود، مسأله گره زدن فاکتورها و تفکرات مهم و تأثیر گذار، در طراح را در نوعی سناریوی کوتاه مطرح می کنند.
وقتی هدف از ایجاد یک کانسپت در پروژه، ترکیب اعضا مختلف در یک کل واحد باشد، یک معمار می تواند در نهایت، پروژه خود را ترکیبی از چندین کانسپت ایجاد کند این نوع بینش در طراحی را افزایش (incremental) می نامند. دیدگاه افزایشی عبارت است از پرداختن به هر بخش به صورت مجزا با توجه به نیاز آن و تلاشی برای یافتن یک کانسپت کلی. بخش دیگر دیدگاه، متوجه معمار و توجه او به گستردگی محتوای کانسپت است.
کانسپچوال مضمون کانسپت را وسعت بیشتری می دهد و موارد بیشتری را در آن میگنجاند و در نهایت تصاویر بیشتری از پروژه پیش چشم می نهد. سناریوی کانسپچوال می تواند مشخص کند که چگونه تمام ایده های با اهمیتی که ممکن است به طور جداگانه بیان شوند، می توانند به شکل مفصل تری به رشته تحریر در آیند.
فرانک لوید رایت می گوید:
چرا نمی توان معبدی ساخت حساس تر از احساس و نه فقط برای خود بلکه برای انسان، متناسب با کاربری های او، به عنوان جایی برای آشنایی و یک ملاقات خانه و جایی برای اوقات خویش، فضایی زیبا و متناسب این منظور آفرید و با همین حس آنرا آراست. ساختمانی طبیعی برای انسان طبیعی ...
چنین فضایی در ذهن شروع به شکل گیری می کند و در آن هنگام باید به این ایده های معمارانه گام نهد و مهم ترین موضوع این است که فضایی چنین با شکوه را در ذهن حفظ کنیم و بگذاریم تا خود فضا کل عمارت را شکل دهد.
کوین روش می گوید:
ما سعی داریم نوعی حس ارتباط بیافرینیم. در موسسه ای که مسأله هدف مشترک، اهمیت بسزایی دارد. عده ای از مردم ساعتها کار خود را وقف هدف می کنند، بگذارید بگوییم آنها مشغول فراهم کردن شرایطی بهتر برای دنیایی که در آن زندگی می کنند هستند. در موسسه فورد آنها خود بخشی از یک دستگاه هستند دستگاهی معقول که در صورت هدایت صحیح می تواند باعث پیشرفت ترقی بسیاری از مناطق شود. پس باید فرض کنیم با مردمی متعهد سر و کار داریم که مسیر خود را رها کرده اند تا به این سازمان بپیوندند و این فقط یک مشعل دیگر برای آنها نیست.
اکنون ما 300 نفر با چنین هدف مشترکی داریم، در چنین جامعه ای این حقیقتاً مهم است که هر کس از دیگری با خبر باشد و همین امر آنها را در مقصود مشترکشان یاری خواهد داد.
ما خانه ای برای آنها می سازیم و یکی از اهداف اصلی ارتقاء حس ارتباط است و با این طرح آغاز می کنیم که این خانه تنها یک ساختمان اداری ساده نیست بلکه موجودی کاملاً متفاوت است.
یک سناریوی کانسپچوال مانند نمونه هایی که ذکر شد، محصول یک پروسه تکاملی است. پروسه ای که از دل مراحل رشد و کانسپت ها خود، اغلب حاصل از جرقه هایی در تفکر بینش هستند.
اصلاح و ابهام زدایی مختلفی صورت گرفته، سناریو از تفکرات و اندیشه های حاصل شده در طول روند طراحی برای همبسته کردن هر چه بیشتر آنها استفاه می کند.
یک مثال عملی برای تکمیل افزایشی سناریوها، پروسه طراحی شارت است. شارت (در مدارس معماری) به معنی تلاشی در آخرین لحظات برای به انجام رساندن کارهاست. این اصطلاح از لفظی فرانسوی به معنی گاری یا چرخ دستی گرفته شده و اشاره به گاری ها یا چرخ دستی هایی دارد که دانشجویان قرن 19 معماری در فرانسه برای حمل طرحهای خود به محلی که همه برای ارزش یابی کارها در آنجا جمع می شدند، استفاده می کردند. طرحهای آنان اغلب در طول همین مسیر و روی همین چرخ دستیها به اتمام می رسید.شارت همچنین روشی است که کارفرمایان از آن برای مشارکت دادن افراد و یا سازمانهای مختلف در روند برنامه ریزی و طراحی پروژه استفاده می کنند. یک شارت گروهی یعنی یک دوره کاری فشرده که ارائه و اصل اخذ تصمیمات را محدود به فرصتی چند روزه می کند. گروه های مختلفی با طرز تفکرهای متفاوت و اغلب در حالتی رقابتی با هم در شکل دادن ایده و کانسپت یک پروژه شرکت دارند. نقش یک طراح حرفه ای هماهنگ کردن و تقویت همکاری این شرکت کنندگان است. در طول چنین دوره ای او ابتدا ایده های مقدماتی هر یک از این بخش های شرکت کننده را دریافت می کند و سپس مبحث را به سمت تبیین مسائل مبهم و اساسی هدایت می کند و در نهایت مسأله اولویت بدنی را مشخص می کند. یک رهبری موثر به بر طرف کردن تضادها و ناهماهنگی های موجود کمک و گروه کاری را به نسبت سازمانی و اتخاذ تصمیمات راهنمایی می کند
کانسپت ها و ایده ها
کانسپت ها از این نظر که تفکراتی حاصل از ادراک ما هستند تشابه زیادی با ایده ها دارند، با این تفاوت که کانسپت ها دارای یک ویژگی خاص خود هستند و آن این است که این تفکرات، معطوف به راه های گرد آوری چند عنصر و ویژگی، در یک کل هستند. در معماری کانسپت تعیین کننده چگونگی تأثیر گذاری جنبه های مختلف نیازمندیهای بنا بر طراحی و ساخت آن از طریق اجتماع در یک اندیشه خاص است و کانسپت در معماری موضوعی هدفمند است. نتیجه تلاش متمرکز و خلاقانه در یکپارچه کردن عناصری به ظاهر نامتشابه.
اروسارینن و ادوارد لترتبی بارنز دو معمار آمریکایی هستند که همواره با کانسپت ها در ارتباط بوده اند. سارنین چنین پیشنهاد می کند:
هویت یا بیان، تنها زمانی قابل انتقال می شود که کل بنا به صورت یک تعبیه جامع در آید. مانند هر اثر هنری یک کانسپت ساده و قوی باید بر کل کار غالب باشد و تمام اجزاء می بایست به شکل فعال، بخشی از این حالت کلی باشند. این مساله در مورد اساسی ترین و ابتدایی ترین عناصر مانند پلان یا سیستم سازه تا متاخرترین آنها، مانند رنگ دیوارهای داخلی یا دستگیره های در صادق است. به عقیده من این هدف یعنی بوجود آوردن این تعبیر جامع، والاترین و مشکل ترین اهداف است و البته باید بیش از هر چیز ما را به خود مشغول دارد.
کانسپت ها و طراحی معماری
شکل گیری کانسپت پدیده ای خود به خودی نیست بلکه نیازمند تلاشی متمرکز برای گردآوری و ترکیب مسائل مختلف است. گردآوری این مسائل کاری هوشمندانه است، به عقیده بسیاری از طراحان، معماران، منتقدان نویسندگان، هنرمندان،شکل دهی کانسپت متشکل از 10 درصد الهام و استعداد و 90 درصد پشتکار و سخت کوشی است. شکل دهی کانسپت برای بسیاری کاری ناآشنا است همچنین دانشجویان برای اندازه فراگیری و درک سایر مباحث طراحی در این مورد، با سختی مواجه اند. در زمینه تقویت مهارت کانسپت سازی سه مانع اصلی وجود دارد:
1) چگونگی برقراری ارتباط.
2) کمبود تجربه.
3) برقراری سلسله مراتب.
اولین مشکلی که یک دانشجو با آن مواجه می شود برقراری ارتباط است. نکته جالب در این رابطه این است که سخت ترین کار این نیست که چگونه کانسپت خود را به دیگران معرفی کنیم بلکه سخت ترین کار این است که چگونه باید کانسپت را برای خود تشریح کنیم. به همین خاطر طراحان می آموزند تا قبل از تشریح ایده های خود برای دیگران نوعی دیالوگ به عنوان مطرحه در ذهن خود برقرار سازند، مشکل دیگر برقراری ارتباط گرافیکی است.
متأسفانه بسیاری از دانشجویان در ترسیم و طراحی ایده مورد نظر خود اکراه دارند. در معماری هر آنچه که قرار است ساخته شود می بایست ابتدا ترسیم گردد. پروسه ترسیم و طراحی باید در مراحل ابتدایی کار آغاز شود تا طرح پیشنهادی و کانسپت آن بتوانند دائماً نقد و اصلاح شوند.
لویی کان با نوشته ای این نکته را یادآور می شود که مشکل برقراری ارتباط بین یک ساختمان منسجم در ذهن و طراحیهای اولیه، بین دانشجویان عمومیت دارد.
برای بیان دیده در معماری و موسیقی می بایست از ابزارها و امکانات قابل سنجش بهره گرفت. اولین خطی که بر روی کاغذ کشیده می شود خود میزانی است از آنچه نمی توان به طور کامل آن را بیان کرد.
کانسپت ها
همیشه کانسپت ها توسط معماران پدید نمی آیند. شاید بهترین نمونه این موضوع پاسخ لوکوربوریه به کانسپت مورد نظر کارفرما در ساختمان کارگاه های چوب در مرکز هنرهای بصری در دانشگاه هاروارد باشد. این مرکز یک بخش دانشجویی است که نه تنها برای دانشجویان رشته های هنری بلکه برای سایرین هم قابل استفاده است. کانسپت مورد نظر مسئولان دانشگاه این چنین بود که اگر دانشجویان بیشتری از فعالیت های مرکز با خبر باشند و بتوانند جریان کار و زندگی درون آن را مشاهده کنند آنگاه شرکت و حضور آنها در کارگاه ها متحمل تر خواهد بود و لوکوربوزیه کانسپت را به اجرا در آورد، به این صورت او از درون مسیر عبور پیاده موجود در سایت رمپی طراحی کرد که مانند تونلی از درون ساختمان عبور می کرد و امکان مشاهده بسیاری از استودیوها و کارگاه ها را فراهم می آورد.
ایده ها
ایده ها تفکراتی معین و غیر آنالیزوارانه هستند که از مشاهدات مدارک و اندیشه برای ما حاصل می شوند. در معماری، ایده ها شامل مسائل مختلفی می شوند مانند چگونگی جهت گیری ساختمان ها، جانمایی یک آشپزخانه در یک واحد، روش های بهره گیری از جریان طبیعی هوا، ارزش انرژی و حفظ و صرفه جویی در آن، اهمیت مصالح، دوام، تعامل بین اجسام، مناسبترین راه های برقراری ترتیب فضایی و یا چیزهایی از این قبیل. بنابراین ساختمان و طراحی آن، شامل بسیاری تصمیمات کوچک است و طبیعتاً کسب مهارت و ارتقاء آن در جهت تولید ایده ها و کانسپت هایی که توانایی پاسخگویی به این گستره وسیع از امور را داشته باشد از اهمیت بسزایی برخوردار است.
فرانک لویی رایت نمونه خوبی از معمارانی است که همواره ایده های زیادی برای اجرای کارها داشته اند. جان استوارت در کتابی تحت عنوان خانه هااوسانیان اثر رایت، 35 ایده رایت در باب طراحی و ساخت منازل مسکونی کوچک را نقل کرده است. به همین ترتیب کریستوفر الکسندر و همکارانش در کتاب رمان الگوها بیش از 1000 ایده مختلف درباره رفتار و واکنش انسانها نسبت به محیط های مختلف را در چهارچوب الگویی ذکر کرده اند. این ها (ایده های رایت و الکسندر) در مجموع در حکم چیزی مانند کتاب مقدس ایده ها برای طراحان ساختمان هستند. البته چه نظریات رایت و چه الگوهای الکسندر هیچ کدام حالت به هم پیوسته ای ندارند. مثلاً اگرچه همه ایده های رایت را به وضوح می توان در کارهای تکمیل شده او مشاهده کرد اما او آنها را به صورت جملات و کلمات مستقل از هم ارائه کرده و برقراری ارتباط مفهومی بین آنها بر عهده شخص طراح، سازنده است
اولویت ها و برنامه ریزی قبل از طراحی
§ ابتدا باید مشخص شود که هدف از این طراحی چیست؟ زیرا بدونه شناخت کامل یک مسئله حل کردن آن غیر ممکن است. نکته دیگری هم که بایستی مشخص گردد نیازهای منطقی پروژه است.
§ در این برهه زمانی که از طرفی سوختهای فسیلی و تجدید ناپذیر در حال پایان یافتن است و از طرفی دیگر با مشکلات زیست محیطی از قبیل آلودگی زیستی، آب شدن یخ های قطبی و سوراخ شدن لایه اوزون مواجه هستیم، بهتر است شیوه طراحی معماری ساختمانهای عصر ما به گونه ای باشد تا این امکان را به وجود آورد که در ساختمانها هم از حداکثر انرژی ایجاد شده استفاده گردد و هم موجبات تولید و به کارگیری انرژی های تجدید پذیر و سبز، همچون انرژی خورشیدی فراهم آید.
§ قبل از طراحی فضاها نیز بهتر و ایده آل است که به اقتضای شرایط به مصاحبه و گفت و گو با افرادی پرداخت که قرار است در این فضا زندگی کنند و یا به نحوی با آن در ارتباط باشند. باید به این نکته پی ببریم که این افراد چه نیازها، چه خصوصیات و یا چه مشکلاتی فارغ از نیازها و تصورات عمومی جامعه از لحاظ فیزیکی و روحی دارند؟ قریب به یقین با در نظر گرفتن این مسئله انتظار می رود که تکرار فضاهای قبلی و روتین در طرح ها به حداقل برسد.
§ شاید که یک معمار بهتر است تجربه زندگی در آن منطقه جغرافیایی که سایت مورد نظر طرح در آنجا قرار دارد را نیز کسب کند؛ تا با فرهنگ، آداب و رسوم، روش زندگی و حتی عادات آن مردمی که قرار است برای آنها طراحی کند آشناتر شود. طراحی به گونه ای صورت گیرد تا با هویت اجتماعی، فرهنگی و فیزیکی آن منطقه نیز همخوانی لازم را داشته باشد. در این بین با توجه به بحث دهکده جهانی، رسانه ها، وب سایت ها و... که موضوع جهان یکپارچه و بدونه مرز را مطرح می کنند ممکن است با این نظر منافات داشته باشد ولی به نظر من با تمام این بحث ها هنوز هم اقوام، ملت ها و در مقیاس کوچکتر انسانها و حتی دو برادر با هم متفاوتند و درک آنها از محیط اطراف و زندگی مختلف است.
§ بررسی ملاحظات مطرح در مسئله طراحی، مانند محدودیت ها و فرصت ها.
§ تحلیل خواسته ها، نیازها و واقعیت ها.
§ پتانسیل ها، نقاط قوت و ضعف سایت بررسی شود. ارتباط بنا با همسایگان، فضاهای تشکیل دهنده، گفت و گوی میان طرح و سایت، زمان بندی و اجرا. سایت از لحاظ همجواری ها، دسترسی ها، شیب زمین، توپوگرافی، نوع خاک، شرایط جغرافیایی، آب و هوایی و نوع اقلیم در آن منطقه توسط معمار و گروهی از متخصصین مورد ملاحظه قرار گیرد.
§ تحلیل و بررسی نمونه های بارز و شاخص داخلی و خارجی مرتبط با موضوع مورد طراحی.
§ تکمیل اطلاعات در مورد برنامه فیزیکی موضوع مورد طراحی.
§ تحلیل داده ها و شروع طراحی.
کانسپت ها و طراحی معماری
با تعریف ساده می توان گفت کانسپت ها ایده هایی (Ideas) هستند که عناصر گوناگونی در یک جا گرد هم میآورند. این عناصر گوناگون ، در متن این نوشتار؛ تفکرات ، تصورات و مشاهدات هستند. در معماری کانسپت ، مسیری است که طی آن نیازهای فیزیکی ، شرایط محیطی و باورها به هم می پیوندند و به این ترتیب کانسپت ها بخش مهمی از روند طراحی معماری را شکل می دهند.
این بحث ذریی تعیین جایگاه کانسپت در طراحی معماری به تعریف انواع پنجگانه کانسپت می پردازد که عبارتند از : قیاسی ، استعاری ، ذاتی ، پاسخ مستقیم (حل مشکل) و آرمانی
نیمکره شمالی زمین در مقابل نیمکره جنوبی
مختصات جغرافيايي چيست؟
خلبان مي خواهد از فرودگاهي (در نقطه A) در روي خط استوا به سمت فرودگاه ديگري (نقطهB) دو نيم كره شمالي پرواز كند. اين كار مشكل به نظر مي رسد، بخصوص اگر شب باشد و خلبان جايي را نبيند.
اين مشكل براي دريانوردان و هركس كه بخواهد در روي زمين از نقطه اي به نقطه دور ديگري حركت كند وجود دارد . جغرافي دانان براي حل كردن اين مشكل از مدارها و نصف النهارها كمك گرفته اند. آنها مي گويند كه هر نقطه از زمين روي يك مدار و يك نصف النهار مشخص قرار دارند كه به آن مختصات جغرافيايي آن نقطه مي گويند.
اگر مدارها و نصف النهارهاي يك كره جغرافيايي يا نقشه را رسم كنيم، مي بينيم كه هر نقطه داراي مختصات دقيقي است كه با توجه به آن، حركت از نقطه اي به نقطه ي ديگر امكان پذير مي شود. مثلاً به شكل 7 نگاه كنيد. براي رفتن از نقطه A به نقطه B به كدام جهت حركت كنيم به دو نقطه ي A وB هر يك چه مختصاتي دارند؟ يعني روي چه مدار و چه نصف النهاري قرار دارند.
جواب : مي دانيم كه بالاي نقشه،همواره شمال نقشه است. پس ما بايد به سمت جنوب شرقي حركت كنيم. مختصات A و B به ترتيب عبارتند از : نصف النهار 30 درجه شرقي – مدار صفر درجه /A
نصف النهار 120 درجه شرقي – مدار 30 درجه جنوبي / B به شكل ساده تر مي نويسيم.
(30 درجه شرقي و صفر درجه)A
(120 درجه شرقي و 30 در جه جنوبي)B
مختصات جغرافيايي چيست؟
خلبان مي خواهد از فرودگاهي (در نقطه A) در روي خط استوا به سمت فرودگاه ديگري (نقطهB) دو نيم كره شمالي پرواز كند. اين كار مشكل به نظر مي رسد، بخصوص اگر شب باشد و خلبان جايي را نبيند.
اين مشكل براي دريانوردان و هركس كه بخواهد در روي زمين از نقطه اي به نقطه دور ديگري حركت كند وجود دارد . جغرافي دانان براي حل كردن اين مشكل از مدارها و نصف النهارها كمك گرفته اند. آنها مي گويند كه هر نقطه از زمين روي يك مدار و يك نصف النهار مشخص قرار دارند كه به آن مختصات جغرافيايي آن نقطه مي گويند.
اگر مدارها و نصف النهارهاي يك كره جغرافيايي يا نقشه را رسم كنيم، مي بينيم كه هر نقطه داراي مختصات دقيقي است كه با توجه به آن، حركت از نقطه اي به نقطه ي ديگر امكان پذير مي شود. مثلاً به شكل 7 نگاه كنيد. براي رفتن از نقطه A به نقطه B به كدام جهت حركت كنيم به دو نقطه ي A وB هر يك چه مختصاتي دارند؟ يعني روي چه مدار و چه نصف النهاري قرار دارند.
جواب : مي دانيم كه بالاي نقشه،همواره شمال نقشه است. پس ما بايد به سمت جنوب شرقي حركت كنيم. مختصات A و B به ترتيب عبارتند از : نصف النهار 30 درجه شرقي – مدار صفر درجه /A
نصف النهار 120 درجه شرقي – مدار 30 درجه جنوبي / B به شكل ساده تر مي نويسيم.
(30 درجه شرقي و صفر درجه)A
(120 درجه شرقي و 30 در جه جنوبي)B
فصل ها چگونه بوجود می آیند ؟
عبارت چرخش زمين (دوران زمين) يا همان Earth rotation به چرخش زمين حول محور خوردش(که اين محور از قطب شمال و جنوب مي گذرد) اطلاق مي گردد.يک چرخش زمين 24 ساعت طول مي کشد. حاصل چرخش زمين به دور خودش ايجاد شب و روز است که زماني که خورشيد به کره زمين مي تابد نيمي از آن در تاريکي و نيمي ديگر در روشنايي قرار مي گيرد. به دايره اي که اين دو نيم کره را از يکديگر جدا مي کند " دايره روشنايي " گويند.
به علت دوران زمين نقاط واقع در استوا با سرعت 1670 کيلومتر بر ساعت حرکت مي کند.
چرا؟
گفتيم که کره زمين هر 24 ساعت يک دور کامل، دور خودش مي چرخد و محيط کره زمين در خط استوا 40076 کيلومتر است. اندازه اين سرعت از تقسيم محيط زمين در خط استوا بر تعداد ساعات شبانه روز ( 24 ساعت) بدست مي آيد.
40076/24=1670
از انجايي كه محيط زمين در قطبين به صفر نزديك مي شود، هنگامي كه به سمت يكي از دو قطب حركت مي كنيد اين سرعت تقريبا به صفر كاهش مي يابد.
اگر شما از فضا به قطب شمال زمين نگاه کنيد متوجه خواهيد شد که چرخش زمين در خلاف جهت عقربه هاي ساعت است.
هنگامي که از فضا به قطب جنوب بنگريم جهت چرخش زمين ساعتگرد است.
براي فهم کامل جهت دوران زمين يک محور فرضي از قطب جنوب به سمت قطب شمال در نظر بگيريد و نگشت شست دست راست خود را در جهت بالا(به طرف قطب شمال) قرار دهيد در اين صورت چهار انگشت ديگر جهت دوران را نشان مي دهد.
معماری
معماري تنها هنر ساختن بناهاي آجري و گنبدهاي دوار نيست كه بگوئيم عمر آن در هزاره سوم ميلادي به پايان رسيده است بلكه براي ساخت آسمان خراش ها ،برج ها و مجتمع هاي امروز ،بيش از حياط هاي پر باغچه ديروز معماران هنرمند و كارآمد نياز داريم واز همين رو رشته معماري يكي از رشته هاي مهم دانشگاهي است كه امروزه در دانشكده هاي فني يا هنري دنيا تدريس مي شود.
اين رشته داراي دو جنبه هنري و فني است.در اين ميان درس هاي طراحي،زيباشناسي و نحوه زيبا كردن حجم ها،نماهاوپلان ها به هنر بر كي گرددو دروسي مثل سازه هاي بتني و فلزي،مقاومت مصالح ،ايستايي،تاسيسات مكانيكي و الكتريكي به جنبه فني اين رشته مربوط مي شود.در اين رشته دروس هنري اهميت بيشتري داشته و دروس عملي و فني در راستاي دروس هنري است.براي مثال يك معمار در طراحي خانه بايد فضاي آرامش بخشي را ايجاد كند تا باعث اضطراب ،خستگي و دلتنگي نگردد.كاري كه بيش از رعايت اصول فيزيكي مثل نور و صوت ،نياز به آشنايي با اصول زيبايي شناسي دارد.
فرانك لويدرايت
بي ترديد «فرانك لويدرايت» از ميان تمام معماران معاصري كه كارشان از قرن نوزدهم آغاز شد دور انديش تر بود.
وي نابغه اي بود كه چشمه ي فياض قريحه اش هرگز به خشكي نگرائيد و استعدادش به وصف نمي آيد. كار وي از اعصار مختلف به خصوص از معماري ديرين خاور دور متاثر بود. اما نه به شيوه ي ديگر معماران قرن نوزدهم كه تقليد را بهانه ي عدم ابتكار كرده بودند بلكه مانند «ماتيس» نقاش فرانسوي كه از هنر زنگي الهام گرفت و اين الهام با درك و تاثري عميق همراه بود. با اين همه كار »رايت» بيشتر از كار هر معمار آمريكائي ديگر روحيه ي سرزمين خود را داشت. فهميدن كارهاي «رايت» محتاج مطالعه اي دقيق و عميق است و درك شخصيت قوي وي كه در هر نكته اي از كارهايش تجلي داشت به آساني ممكن نيست.
اثرات قرن نوزدهم هنوز در «رايت» باقي بود اما وي به تنهايي به آن كه نقاشان و مجسمه سازان معاصر وي او را ياري كرده باشند تصوري نو در معماري آفريد.
تادائو آندو
تادائو آندو در سال 1941 ميلادي در شهر ازاكاي ژاپن متولد شده است. او برخلاف بيشتر معماران امروزي ، تحصيلات رسمي در مدارس معماري نداشته است و به جاي آن معلومات خودش را با مطالعه و انجام سفرهاي متعدد به آفريقا و اروپا و آمريكا به دست آورده و در سال 1970 دفتر معماري تادائو آندو و همكاران را تأسيس كرده است.
ويژگيهاي معماري
تادائو آندو :
معماري آندو ، مجموعهاي
از تركيبات شگفتانگيز فضا و كاربردي و هم الهامبخش است و وقتي كسي در فضاهاي
ساخته شده توسط او حركت ميكند، مدام
لحظات غيرقابل پيشبيني را تجربه مي كند. او مكانهايي براي زيستن ميآفريند و در
پي خلق طرحهايي انتزاعي در درون منظر طبيعي اطراف نيست.
او وسواسي عجيب در ساخت و استفاده از اشكال بتني ، براي رسيدن به ساختاري كامل و تميز و ظريف دارد . حتي ، اخيراً از سيمان بهعنوان مادة اوليه ساختماني بهره ميبرد و اين دقت ناشي از آموزشهايي است كه در دوران كودكي به عنوان شاگرد نجار ديده است. در واقع ، پاويليون ژاپن براي نمايشگاه ( EXPO 92 ) اسپانيا را نيز ، تماماً از چوب ساخته است.
تقريباً تمام پروژههاي آندو ، در ژاپن قرار دارند و بيشتر در ازاكا ، زادگاه آندو واقعند. او علاوه بر تعدادي بناي مذهبي ، موزهها و ساختمانهاي اداري ، دفاتر ، كارگاهها و مراكز خريد بسياري نيز طراحي كرده است. البته تمام اين تجربيات حرفهاي او . از طراحي فضاي مسكوني آغاز شده است.
خانة آزوما ، كه آندو در زادگاهش ازاكا ، در سال 1977 طراحي كرد ، يكي از اولين پروژههاي او بود و توانست جايزة اول مؤسسة معماري ژاپن را در 1979 به خود اختصاص دهد. او فضاهاي مسكوني قابل توجهي طراحي كرده است. از خانههاي تكخانواري و چند خانواري گرفته تا فضاهاي اداري – مسكوني و مجموعههاي آپارتماني.
كارهاي آندو ، ساختار غيرمعمول و عجيبي دارد. ژرفنگري قدرتمند او ، توجهي به جنبشها ، نظريهها و سبكهاي رايج معماري ندارد و فضاهايي را با استفاده از فرمها و تركيببندي آنها ميآفريند كه عميقاً وابسته به نوع زندگي است كه قرار است در فضا اتفاق بيفتد. يك نكتة كليدي در فلسفة معماري آندو خلق محدودههايي است كه در درون آنها دامنههاي ذهني ميآفريند ، فضاهايي كه در آنجا ، مردم با عناصري مانند نور و سايه ، آب و باد ، به دور از آشفتگيهاي محيط شهري پيرامون در تعامل، قرار ميگيرند.
تادائو آندو
تادائو آندو در سال 1941 ميلادي در شهر ازاكاي ژاپن متولد شده است. او برخلاف بيشتر معماران امروزي ، تحصيلات رسمي در مدارس معماري نداشته است و به جاي آن معلومات خودش را با مطالعه و انجام سفرهاي متعدد به آفريقا و اروپا و آمريكا به دست آورده و در سال 1970 دفتر معماري تادائو آندو و همكاران را تأسيس كرده است.
ويژگيهاي معماري
تادائو آندو :
معماري آندو ، مجموعهاي
از تركيبات شگفتانگيز فضا و كاربردي و هم الهامبخش است و وقتي كسي در فضاهاي
ساخته شده توسط او حركت ميكند، مدام
لحظات غيرقابل پيشبيني را تجربه مي كند. او مكانهايي براي زيستن ميآفريند و در
پي خلق طرحهايي انتزاعي در درون منظر طبيعي اطراف نيست.
او وسواسي عجيب در ساخت و استفاده از اشكال بتني ، براي رسيدن به ساختاري كامل و تميز و ظريف دارد . حتي ، اخيراً از سيمان بهعنوان مادة اوليه ساختماني بهره ميبرد و اين دقت ناشي از آموزشهايي است كه در دوران كودكي به عنوان شاگرد نجار ديده است. در واقع ، پاويليون ژاپن براي نمايشگاه ( EXPO 92 ) اسپانيا را نيز ، تماماً از چوب ساخته است.
تقريباً تمام پروژههاي آندو ، در ژاپن قرار دارند و بيشتر در ازاكا ، زادگاه آندو واقعند. او علاوه بر تعدادي بناي مذهبي ، موزهها و ساختمانهاي اداري ، دفاتر ، كارگاهها و مراكز خريد بسياري نيز طراحي كرده است. البته تمام اين تجربيات حرفهاي او . از طراحي فضاي مسكوني آغاز شده است.
خانة آزوما ، كه آندو در زادگاهش ازاكا ، در سال 1977 طراحي كرد ، يكي از اولين پروژههاي او بود و توانست جايزة اول مؤسسة معماري ژاپن را در 1979 به خود اختصاص دهد. او فضاهاي مسكوني قابل توجهي طراحي كرده است. از خانههاي تكخانواري و چند خانواري گرفته تا فضاهاي اداري – مسكوني و مجموعههاي آپارتماني.
كارهاي آندو ، ساختار غيرمعمول و عجيبي دارد. ژرفنگري قدرتمند او ، توجهي به جنبشها ، نظريهها و سبكهاي رايج معماري ندارد و فضاهايي را با استفاده از فرمها و تركيببندي آنها ميآفريند كه عميقاً وابسته به نوع زندگي است كه قرار است در فضا اتفاق بيفتد. يك نكتة كليدي در فلسفة معماري آندو خلق محدودههايي است كه در درون آنها دامنههاي ذهني ميآفريند ، فضاهايي كه در آنجا ، مردم با عناصري مانند نور و سايه ، آب و باد ، به دور از آشفتگيهاي محيط شهري پيرامون در تعامل، قرار ميگيرند.
در ساعت نه وسي دقيقه ، شب بيست و پنجم اكتبر سال 1881 در خانه شماره سي و شش در ميدان مرسد ، در شهر مالاگا كودكي به دنيا آمد كه بعدها از بزرگترين هنرمندان تاريخ جهان شد . اين كودك را پابلوپيكاسو ناميدند . وي نخستين فرزند پدر ومادرش بود . پدرش خوزه روئيز بلاسكو از نسل كاستيلي هاي جديد بود . او استاد طراحي در مدرسه ايالتي حرفه و فن و معلم هنر در مدرسه سان تلمو در مالاگا بود . مادرش ماريا پيكاسو از نژاد اندلسي ها بود و خون عربي در رگهاي خود داشت . آنها كودك را در كليساي مجاور منزلشان نامگذاري كردند واو را پابلو ، ديه گوما خوزي سافرانسيسكو، دپاال ، خوان ، نپرموسنو ، كريسپيانودلانستيسما ترينيداد ناميدند . اما پسر جوان چنانچه در ميان اسپانياييها رسم است هم نام پدر وهم نام مادر را پذيرفت وتابلوهاي خود روئيز پيكاسو ، وبعدها با اسم پيكاسو امضاء مي كرد . بسياري از نياكان وي هم از طرف پدري وهم از طرف مادري استعداد هنري داشتند . انگار تمام استعداد ومهارتهاي هنري خانواده ذخيره شده بود تا سرانجام پسردون خوزه بياني نيرومند ومتمركز را بدان بخشد . دون خوزه علاوه بر پابلو پيكاسو داراي دو فرزند ديگر نيز بود يكي لولا وديگري كونچيتا.
پيكاسو كودكي خود را بندري مديترانه اي مالاگا ، در شهري كه به آن شهر آفتاب سوزان وسايه هاي زمهرير معروف بود گذراند . وي از همان كودكي به دنيا آمده بود تا نقاشي كند درست مثل موتزارت كه براي موسيقي به دنيا آمده بود . او مستقيم به سمت هدف خود مي رفت حتي نقل است كه دركودكي كه هنوز بدرستي توان سخن گفتن نداشت كلمه ( پير ) رامرتب به زبان مي آورد اين كلمه در زبان اسپانيايي به معني قلمو مي باشد . او ابتدا به نقاشي از كبوترها و مگسها توجه مي كرد وكمتر به درس ومشق مي پرداخت وهمه چيز را با دقت وتوجه مي نگريست ونقاشي مي كرد .
در ساعت نه وسي دقيقه ، شب بيست و پنجم اكتبر سال 1881 در خانه شماره سي و شش در ميدان مرسد ، در شهر مالاگا كودكي به دنيا آمد كه بعدها از بزرگترين هنرمندان تاريخ جهان شد . اين كودك را پابلوپيكاسو ناميدند . وي نخستين فرزند پدر ومادرش بود . پدرش خوزه روئيز بلاسكو از نسل كاستيلي هاي جديد بود . او استاد طراحي در مدرسه ايالتي حرفه و فن و معلم هنر در مدرسه سان تلمو در مالاگا بود . مادرش ماريا پيكاسو از نژاد اندلسي ها بود و خون عربي در رگهاي خود داشت . آنها كودك را در كليساي مجاور منزلشان نامگذاري كردند واو را پابلو ، ديه گوما خوزي سافرانسيسكو، دپاال ، خوان ، نپرموسنو ، كريسپيانودلانستيسما ترينيداد ناميدند . اما پسر جوان چنانچه در ميان اسپانياييها رسم است هم نام پدر وهم نام مادر را پذيرفت وتابلوهاي خود روئيز پيكاسو ، وبعدها با اسم پيكاسو امضاء مي كرد . بسياري از نياكان وي هم از طرف پدري وهم از طرف مادري استعداد هنري داشتند . انگار تمام استعداد ومهارتهاي هنري خانواده ذخيره شده بود تا سرانجام پسردون خوزه بياني نيرومند ومتمركز را بدان بخشد . دون خوزه علاوه بر پابلو پيكاسو داراي دو فرزند ديگر نيز بود يكي لولا وديگري كونچيتا.
پيكاسو كودكي خود را بندري مديترانه اي مالاگا ، در شهري كه به آن شهر آفتاب سوزان وسايه هاي زمهرير معروف بود گذراند . وي از همان كودكي به دنيا آمده بود تا نقاشي كند درست مثل موتزارت كه براي موسيقي به دنيا آمده بود . او مستقيم به سمت هدف خود مي رفت حتي نقل است كه دركودكي كه هنوز بدرستي توان سخن گفتن نداشت كلمه ( پير ) رامرتب به زبان مي آورد اين كلمه در زبان اسپانيايي به معني قلمو مي باشد . او ابتدا به نقاشي از كبوترها و مگسها توجه مي كرد وكمتر به درس ومشق مي پرداخت وهمه چيز را با دقت وتوجه مي نگريست ونقاشي مي كرد .
پيتر آيزنمن
پيتر آيزنمن در ۱۱ اگوست سال ۱۹۳۲ در نيوارك، ايالت نيوجرسي به دنيا آمد. او مدرك ليسانس معماري خود را از دانشگاه كرنل، مدرك فوق ليسانس خود را از دانشگاه كلمبيا و دكتراي خود را از دانشگاه كمبريج دريافت كرد. به وي يك دكتراي افتخاري هنرهاي زيبا از طرف دانشگاه ايلينويز شيكاگو اهدا شد.
در سال ۱۹۸۰ پس از سالها تدريس و نوشتن كتاب و نوشتن تئوري هاي قابل قبول ،كار حرفه اي خود را در زمينه ي طراحي و ساختن آغاز كرد كه شامل خانه هايي با مقياس بزرگ و پروژه هاي شهري و نيز فعاليتهايي در زمينه ي آموزش دانشگاهي و يك سري خانه هاي شخصي بود.
در سال ۱۹۸۵، آقاي آيزنمن جايزه ي شير سنگي را براي پروژه ي رومئوژوليت خود در سومين بينال معماري در ونيز دريافت كرد. در بينال پنجم هم او يكي از دو معماري بود كه به عنوان نماينده ي ايالات متحده شركت داشت و پروژه هاي ارائه شده توسط ايشان در موزه ها و گالري هاي سر تاسر دنيا نمايش داده شد. در ضمن تا سال ۱۹۸۲ به عنوان بنيانگذار و مدير انستيتو معماري و شهرسازي بوده و به عنوان منبع تفكر و انديشه براي نقد معماري به شمار مي آمد.آيزنمن تعداد زيادي جايزه دريافت كرد: بورس تحصيلي گوين هايم (۱۹۷۶)، جايزه ي برانئر از آكادمي هنر و ادبيات و جايزه ي بين المللي براي هنر،جايزه ي افتخاري از انستيتو معماري آمريكا به خاطر مركزي در اهايو (۱۹۸۹)، جايزه ي بين المللي براي طراحي شركت مركزي كوزميئي سانگيو در توكيوي ژاپن (۱۹۹۱).
نقطه شروع آيزنمن آيين افلاطوني است .نخست صورت ناب بود و ذهني و كامل . كه از طريق هبوط پيوسته و متواتر به واقعيت نزديك مي شد . تفكر آيزنمن غير ديني است و چنين تفكري در شرايط امروزين اين احساس را به دست مس دهد كه كاملا از اين گونه مسائل جداست .
پيتر آيزنمن
پيتر آيزنمن در ۱۱ اگوست سال ۱۹۳۲ در نيوارك، ايالت نيوجرسي به دنيا آمد. او مدرك ليسانس معماري خود را از دانشگاه كرنل، مدرك فوق ليسانس خود را از دانشگاه كلمبيا و دكتراي خود را از دانشگاه كمبريج دريافت كرد. به وي يك دكتراي افتخاري هنرهاي زيبا از طرف دانشگاه ايلينويز شيكاگو اهدا شد.
در سال ۱۹۸۰ پس از سالها تدريس و نوشتن كتاب و نوشتن تئوري هاي قابل قبول ،كار حرفه اي خود را در زمينه ي طراحي و ساختن آغاز كرد كه شامل خانه هايي با مقياس بزرگ و پروژه هاي شهري و نيز فعاليتهايي در زمينه ي آموزش دانشگاهي و يك سري خانه هاي شخصي بود.
در سال ۱۹۸۵، آقاي آيزنمن جايزه ي شير سنگي را براي پروژه ي رومئوژوليت خود در سومين بينال معماري در ونيز دريافت كرد. در بينال پنجم هم او يكي از دو معماري بود كه به عنوان نماينده ي ايالات متحده شركت داشت و پروژه هاي ارائه شده توسط ايشان در موزه ها و گالري هاي سر تاسر دنيا نمايش داده شد. در ضمن تا سال ۱۹۸۲ به عنوان بنيانگذار و مدير انستيتو معماري و شهرسازي بوده و به عنوان منبع تفكر و انديشه براي نقد معماري به شمار مي آمد.آيزنمن تعداد زيادي جايزه دريافت كرد: بورس تحصيلي گوين هايم (۱۹۷۶)، جايزه ي برانئر از آكادمي هنر و ادبيات و جايزه ي بين المللي براي هنر،جايزه ي افتخاري از انستيتو معماري آمريكا به خاطر مركزي در اهايو (۱۹۸۹)، جايزه ي بين المللي براي طراحي شركت مركزي كوزميئي سانگيو در توكيوي ژاپن (۱۹۹۱).
نقطه شروع آيزنمن آيين افلاطوني است .نخست صورت ناب بود و ذهني و كامل . كه از طريق هبوط پيوسته و متواتر به واقعيت نزديك مي شد . تفكر آيزنمن غير ديني است و چنين تفكري در شرايط امروزين اين احساس را به دست مس دهد كه كاملا از اين گونه مسائل جداست .
معماري ژاپني کنزو
آشنايي با معماري ژاپني با تاخير زماني صورت گرفت . يكي از معماران مشهور قرن بيستم كه مي توان آن را نماينده اين نوع معماري ناميد كنزوتانگه است . وي در سال 1913 در ژاپن متولد شد . ساختمانهاي طراحي شده توسط او تركيبي است زنده از تكنولوژي پيشرفته ساختمان سازي با معماري سنتي ژاپني .
كنزوتانگه و همكاران ايده هايي جديد و انقلابي را در زمينه شهرسازي بسط داده و نسبت به تحقق آن كوشيدند .
برنامه ريزي با توجه به انفجار جمعيت در زمينه مسائل مختلف شهرسازي ، از جمله عبور و مرور (ترافيك) ، استانداردسازي با توجه به مقياسهاي انساني و ... از ديگر فعاليت هاي اين معمار و شهرساز بزرگ است . وي علاوه بر فعاليت هاي حرفه اي سالها نيز به تدريس در دانشگاه مشغول بود .
هوشنگ سيحون
هوشنگ سيحون متعلق به سومين نسل معماران ايراني است که تحصيلات خود را در اروپا انجام دادند . در همان سالهاي 2507، هنگاميکه سيحون پس از پايان تحصيل در مدرسه بوزار پاريس به ايران آمده و شروع به کار کرد " سبک بين المللي " تا حد زيادي در ميان معماران رواج يافته بود . در تهران به خصوص در محله هاي جديد شمال شهر بيش از پيش الگوهاي اين سبک بويژه در خانه سازي رعايت مي شد .
اما دانشکده هنرهاي زيباي تهران از همان ابتداي تاسيس روش آموزش بوزار پاريس را برگزيد و سيحون نيز خود فارغ التحصيل همين دانشکده بود .
مدت يک ربع قرن ، آنچه که اين معمار و معدود همکاران او در ايران ساختند و آموزش دادند ، سرمشق و نمونه کار نسل هاي بعدي معماران دانشگاه ديده ، حرفه اي هاي قديمي و حتي بساز و بفروشها قرار گرفت . ازبناهاي مجلل و تشريفاتي که داراي ارزش نمودگاري هستند تا ساختمانهاي ساده کوچک در دورترين نقاط کشور هيچيک از اين زبان معماري به دور نماندند.در دهه هاي بعد از جنگ جهاني دوم شيوه هاي معماري سنتي که عبارت بود از تکرار تعداد معدودي نمونه هاي اصلي معمارانه براي بناهاي مختلف ، به خصوص در شهرهاي بزرگ به کلي کنار گزارده شده بود .
آنتوني گائودي
آنتوني
گائودي، معمار مشهور اهل ناحيه كاتالونياي كشور اسپانيا، از جمله بزرگترين معماران
جهان در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم است و به خاطر سبك معماري مدرن و به
شدت شخصياش شهرت فراواني دارد. از جمله آثار معماري فراواني كه گائودي در طول
زندگي خويش خلق كرد، هفت اثر كه همگي در بارسلون يا حومه آن قرار دارند، تحت عنوان
واحد «آثار آنتوني گائودي» از سال 1984 در فهرست ميراث جهاني يونسكو ثبت شدهاند.
گائودي در سال 1852 ميلادي در ناحيه توراگونا در ايالت كاتالونياي اسپانيا متولد
شد. هر چند محل تولد گائودي به روشني مشخص نيست و در اين مورد ميان مورخان اختلاف
نظر وجود دارد،
اما مسلم است كه او يك روز پس از تولد در كليساي رئوس غسل تعميد يافت. پدر
گائودي آهنگر بود و او كوچكترين فرزند در ميان پنج فرزند خانواده بود.
Jean Nouvel
The Centre Pompidou, Musée national d’art moderne / Centre de création industrielle, presents an exhibition devoted to Jean Nouvel, from December 6, 2001, to March 4, 2002. Jean Nouvel is an architect of concept and context, of dematerialization and image. Extremely demanding and indisputably original, he continues to elaborate a body of work in synch with the spirit of the times, and able to respond to them. A charismatic figure of contemporary culture, he is famous throughout the world for his architecture and has received three international distinctions this year (the Borromini Prize, the Gold Medal of the Royal Institute of British Architects, and the Praemium Imperiale awarded in Tokyo). This exhibition, the largest ever devoted to his work, is presented in a scenography he has designed himself: 1,100 square meters of impressively proliferating projects, including very recent ones which remain unfamiliar to the general public. Jean Nouvel was born on August 12, 1945, in Fumel (France). He dreamed of being a painter, but in 1964 he entered the School of Fine Arts in Bordeaux in architecture. In 1966, he took first place in the admissions competition to the National Superior School of Fine Arts Paris, from which he received his diploma in 1972. Moving in the intellectual circles around Paul Virilio and Claude Parent (for whom he worked from 1967 to 1970),he opened his first office in 1970 with François Seigneur. He met the critic GeorgesBoudaille, thanks to whom he became the architect of the Paris Biennial in 1971.He created exhibition designs – a kind of commission he particularly enjoys – includingthat of the architecture and design section of the exhibition "Les Années 50" (The 1950s)at the Centre Pompidou in 1988, or more recently, "The Future of Work" and "Mobility" at Expo 2000 in Hanover. In 1976 he met the stage designer Jacques le Marquet, who introduced him to the world of theater.
Jean Nouvel has always taken clear, even polemical positions on issues involving architecture and the city. He was co-founder of the "March 1976" movement and of the Architectural Union in 1976. He co-organized the international "counter-competition" for the redevelopment of the Halles district. In 1980 he founded the Architectural Biennial, within the framework of the Paris Biennial. Today he is president of the Association pour la Mutation de l’Ile Seguin (AMIS). His first striking achievement, an example of what he terms a "critical rchitecture," was the Maison Dick , (France, 1976). Then came a series of projects to mark out his path, from the Centre médico-chirurgical in Bezons (France, 1976) to the Collège Anne Franck in Antony (France, 1978). In 1981 he won the prize for the Institut du Monde Arabe, the first decisive turning point in his career. Direction de la communication 75191 Paris cedex 04
To exhibit Jean Nouvel is to bear witness to a highly singular body of work, a constantly mutating language that deals both in concepts and images, always in search of "hyper-specificity," a poetics of situations and dematerialization. For him, architecture is "a visual art, a production of images." He has designed the scenography of the exhibition essentially around an image-system, created in order to draw out emotions and sensations from a visitor plunged into semi-darkness along a path through five thematic sequences. The image-system eschews conventional means of representation such as plans and models. The exhibition is neither exhaustive, nor scientific. It seeks to be a workshop of a ideas, a multiplicity of approaches to the architect. The first sequence, entitled "The Essence of Materiality," is a kind of atlas, an imagecontainer entirely saturated with slide projections, immediately capturing the spectator's gaze. Views from afar (general views of the projects, presented statically) are juxtaposed to close-ups at the limit of the identifiable (projected details), displaying the extent and importance of his built work in both qualitative and quantitative terms. The second thematic sequence reveals the multiplicity, specificity and accumulation of his projects, which have been entirely designed by computer since the Cultural and Conference Center of Lucerne, a turning point as emblematic as that of the Institut du Monde Arabe. Computer-generated images are glued directly to the walls: spectacular, hyper-realist virtual representations that convey the interferences, the innovations and the ruptures. Twenty-three projects have been selected for presentation in two spaces, including the Guggenheim Temporary Museum of Art in Tokyo (Japan, 2001), the French Embassy in Berlin (Germany, 1997), the JVC Business Center in Guadalajara (Mexico, 1999), the Richemont Corporate Headquarters in Geneva (Switzerland, 2001), the Museum of Human Evolution in Burgos (Spain, 2000), the Cultural Center of Santiago de Compostella (Spain, 1999). These projects deal with questions of landscape, vegetation and territory, which have become central in the work of Jean Nouvel. Also presented are the museums, including two which are still under construction n: the Musée du Quai Branly (Paris, 1999) and the extension of the Reina Sofia Museum in Madrid (Spain, 1999); the final stages of dematerialization, where the materials become increasingly invisible: the Dentsu Tower in Tokyo (Japan, 1998-2003), the Prato Chamber of Commerce (Italy, 2000), the Philharmonic Room in Luxembourg (Duchy of Luxembourg, 1997), la BIS Tower in Basel (Switzerland, 1999) and Kyriat Arieh 1 in Tel Aviv (Israel, 1999); a number of American projects, for example, the River Hotel in Brooklyn (New York, USA, 1999) and the projects still under study: the Carnegie Science Center in Pittsburgh (USA, 2001), the Soho Hotel in New York (USA, 2001-2002), or the very recent Landmarck project in New York (USA, 2001). The question of the city and of urban strategies is essential for Jean Nouvel. It is presented via two major projects in Paris: Seine-Rive Gauche, quartier Austerlitz- Salpêtrière (Paris, 1993) and the Stade de France (Saint-Denis, 1994). Certain phases of these projects have been "animated" by Alain Fleischer. Sequence 4 offers a virtual visit to eleven emblematic buildings, via a photographic reportage by Georges Fessy: from the Institut du Monde Arabe (Paris, 1981-1987) to the recent conversion of a Gasometer in Vienna (Austria, 1994-2001), from the Nemausus housing project in Nîmes (France,1985-1987) to the Cultural and Conference Center in Lucerne (Switzerland, 1990-2001). This reportage observes the current state of the buildings. Moving among these impressive images, projected almost life size, the visitor confronts the constructed space of the architect.
The reconstruction of the architectural office is the only illuminated room in the
exhibition. Eighteen monitors arranged on three tables allow the public to consult
the archives, dossiers and data-banks of the office. Over two hundred projects designed in the course of twenty years can be consulted. They are divided into five groups: the projects still underway, the urban projects, the scenographies, the completed projects and the unrealized projects such le Parc de la Villette (Paris, 1982), la Mediathèque et le Centre d’art contemporain of Nîmes (France, 1984), the New National Theater in Tokyo (Japan, 1986), the Tower without Ends, Triangle de la Folie (Paris-La Défense, 1989-1994), the Halo of the Spire in Salzburg (Austria, 1989)... Films by Odile Fillion present some eighteen other constructions by Jean Nouvel, such as the renovation of the Belfort Theater (Territory of Belfort, 1980-1984), the St-Ouen housing project (France, 1982- 987),
l’Hôtel Saint-James in Bouliac (France, 1987-1989), the Résidence Pierre et acances in Le Cap-d’Ail (France, 1987), the Génoscope in Lanaud (, France, 1990-1994), the ôteldes Thermes in Dax (Farnce, 1990-1992), the Musée de la publicité (Paris, 1997-1999)... The Jean Nouvel exhibition will subsequently be presented in Italy, Spain, the United States and Japan.Exhibition curator: Chantal Béret
Curator at the National Museum of Modern Art/Center of Industrial Design at the entre Pompidou.
Publication
The book, offering a visual memory of the exhibition, is punctuated by images of the scenography, with each sequence corresponding to one room. This copiously illustrated volume, placed under the direction of Chantal Béret, includes essays by Paul Virilio ("A Jean Nouvel"), Yehuda E. Safran ("Le rouge et le noir: notes sur la dématérialisation"), Jean-Paul Robert ("Ici maintenant"), Frédéric Migayrou ("Les desseins du concept"), Jacques Lucan ("Une esthétique de l’immanence") et Chantal Béret ("Eloge de la multiplicité"). It also includes excerpts from lectures and texts by Jean Nouvel, a biography, a chronology and a bibliography.
Richard Rogers
The British architect Richard Rogers (born 1933) was an avowed modernist who represented high tech architecture with his concern for advanced technology. He was best known for his joint design of the Centre Pompidou in Paris with Renzo Piano and for the Lloyd's of London Building in London.
Richard George Rogers was born in Florence, Italy, on July 23, 1933, to British parents. He served in the British Army (1951-1953) prior to attending the Architectural Association School (1953-1959) in London. He received the Diploma of Architecture in 1959 and in 1960 married the architect Su Brumwell. The following year he studied at the Yale University School of Architecture in New Haven, Connecticut on a Fulbright scholarship, and received the Master of Architecture degree in 1962. Returning from America, Rogers formed a partnership with Norman and Wendy Foster and Su Rogers (1963-1968) in London called Team 4. They completed an industrial building (1967) at Swindon, Wiltshire, England, for Reliance Controls Ltd. The Team 4 arrangement was followed by the partnership of Richard and Su Rogers (1968-1970).
Successful Collaboration With Renzo Piano
Rogers' collaboration with Renzo Piano began in 1970, and one of their earliest designs (1971-1973) was for the small office building located at the entrance to the B & B Italia factory in Novedrate, Como, Italy. Their use of chromatic effects, an open interior space that could be freely laid out and divided up, and the suspension of that space from an exterior trellis structure all look forward to the Centre Pompidou, or Beaubourg as it is more popularly known in Paris. Winning the competition for the Centre National d'Art et Culture Georges Pompidou (1971-1977) and then building it was an extraordinary achievement for Rogers and Piano. Criticism has been directed against the high tech appearance of the building, but the public's acceptance and use of the building contradict this controversy. It has been said that Pompidou has attracted seven million visitors a year, "more than the Louvre and the Eiffel Tower combined." For Rogers, the aim of technology is to satisfy the needs of all levels of society. In Beaubourg the mechanical services and plant have been hung around the exterior of the building, thus leaving the interior spaces clear. These flexible spaces can accommodate new developments in information systems and communications. The multiple and varied functions of the Beaubourg are served well by the evolutionary nature of this building.
The most unique design to come from the Rogers and Piano collaboration was the one for the Institut de Recherche et Coordination Acoustique/Musique (IRCAM) in the center of Paris (1973-1977). This subterranean building with its roof at street level and improved acoustics contains studios, workshops, and an experimental concert hall. Scientific research and listening to music occur at IRCAM as scientists and musicians work side by side to explore the possibilities of abolishing the barrier that separates science and art.
Formed Richard Rogers Partnership
In 1973 Rogers married Ruth Elias and in 1977 formed the architectural firm of Richard Rogers Partnership with John Young, Marco Goldschmied, and Mike Davies. Lloyd's of London, the insurance underwriters, held a limited international competition in 1979 for a design to replace the 1925 headquarters designed by Sir Edwin Cooper. Richard Rogers & Partners presented the winning entry. Rogers' plan was a straightforward rectangular atrium office block, but by bringing the service elements (elevators, escape stairs, restrooms, and service ducts wrapped in gleaming stainless steel) out on to the facade, an ordinary building was dramatically altered. The technology of the Lloyd's building was not innovative, having been done before--mostly in the United States--but it was sophisticated. The design focus of the building is "The Room," which is lit and dominated by the central atrium. Several features from earlier Lloyd's buildings were saved for use in this scheme: Cooper's pedimented entrance and library, Lutyens' war memorial design, and Adams' committee room.
The Inmos microchip plant (1982) in Newport, Gwent, Wales, presented Rogers with an exacting task just as IRCAM had, but instead of refined acoustics, a high degree of environmental control was needed. The necessity of cleanliness in the production of microchip wafers was the controlling factor in the design. Inmos also wanted a friendly environment for its employees and maximum flexibility for an evolving industry. The design had to be responsive to any site and capable of being built in a range of sizes. The key organizing element in Rogers' plan was a wide corridor that acted as a central spine. The clean room for production was placed to the north of the spine and the offices, restaurants, and testing labs to the south. Through the use of a standard bay system pre-fabricated off-site, Rogers was able to give Inmos an eight-bay building with the potential for enlargement to 20 bays.
A natural evolution from the Inmos plant is seen in the research and development facility Rogers designed for Patscenter International (1983) in Princeton, New Jersey. Rogers and Piano had built a facility near Cambridge, England, in 1975 for the parent company based on an open plan, but here in Princeton Rogers repeated his idea of open space ranged on either side of a central spine. The smaller size of Patscenter and less rigorous environmental requirements allowed for a simplified structure. The different approaches of the British and American construction industries are also reflected in Inmos and Patscenter.
A later project of a somewhat different nature was Rogers' plan for the development of a site in the London borough of Hammersmith on the Thames River (1983-1985). It included a new studio for his firm, start-up spaces for innovative companies, and private housing. By refurbishing already existing structures and building new ones, while maintaining the residential character of the area, it was hoped that the qualities of the riverside would be preserved and enhanced. A new public riverwalk served as a unifying element and provided access to river views for pedestrians.
In 1997 the Richard Rogers Partnership received a contract to design the Millennium Exhibition--a 130-acre site on London's Greenwich Peninsula that will hold a year-long event in the year 2000. The center piece of the exhibit will be the Millennium dome, which the architects described as being able to hold "two Wembley Stadiums."
In spite of attacks on modern architecture, Rogers remained a committed modernist. He was interested most in the imagery of technology and concerned himself with advanced technology in architecture. There is a consistent development in his works so that those designs singled out are more or less typical. Even though devoted to technology, Rogers remained faithful to the environment. He thought that people should live closer to their workplace, so there would be no need to commute: thus, less pollution. He believed that people in the cities need open spaces. In a 1995 interview in the Los Angeles Times, Rogers said that urban design must contain squares and open spaces. "City squares are special," he said. "People come to them to talk, demonstrate and celebrate." Rogers was awarded the 1985 Royal Gold Medal for Architecture by the Royal Institute of British Architects (RIBA). He served as president of RIBA and was an honorary member of the American Institute of Architects (AIA). He was an internationally respected architect of the latter half of the 20th century.
In 1996, Rogers was introduced into the House of Lords, taking the title "The Lord Rogers of Riverside." He was given a Barony of the United Kingdom for life. In April 1997, Rogers received an honorary professorship from the Thames Valley University. He has written one book, Architecture: A Modern View (1991).
He was awarded the Praemium Imperiale award by the Japan Art Association in 2000. He was honored for his work in architecture.
SANTIAGO CALATRAVA
Architect, artist, and engineer Santiago Calatrava was born on July 28, 1951, in the town of Benimamet, near Valencia, Spain. His background was eclectic. Calatrava is an aristocratic name, passed down from a medieval order of knights; and Benimamet is a town largely populated by Jewish converts to Catholicism. The family on both sides was engaged in the agricultural export business, which gave them an international outlook that was rare during the Franco dictatorship.
Calatrava attended primary and secondary school in Valencia. From the age of eight, he also attended the Arts and Crafts School, where he began his formal instruction in drawing and painting. When he was thirteen, his family took advantage of the recent opening of the borders and sent him to Paris as an exchange student. He later traveled and studied in Switzerland as well. Upon completing high school in Valencia, he went to Paris with the intention of enrolling in the Ecole des Beaux-Arts; but after he arrived in June 1968, he found his plan was unworkable. He returned to Valencia and enrolled in the Escuela Tecnica Superior de Arquitectura, a relatively new institution, where he earned a degree in architecture and took a post-graduate course in urbanism. While at the school, he also undertook independent projects with a group of fellow students, bringing out two books on the vernacular architecture of Valencia and Ibiza.
Attracted by the mathematical rigor of certain great works of historic architecture, and feeling that his training in Valencia had given him no clear direction, Calatrava decided to pursue post-graduate studies in civil engineering and enrolled in 1975 at the ETH (Federal Institute of Technology) in Zurich. He received his Ph.D. there in 1979. It was during this period that he met and married his wife, who was a law student in Zurich.
After completing his studies, Calatrava took a position as an assistant at the ETH and began to accept small engineering commissions, such as designing the roof for a library or the balcony of a private residence. He also began to enter competitions, believing this was his most likely way to secure commissions. His first winning competition proposal, in 1983, was for the design and construction of Stadelhofen Railway Station in Zurich, the city in which he established his office.
In 1984, Calatrava won the competition to design and build the Bach de Roda Bridge, commissioned for the Olympic Games in Barcelona. This was the beginning of the bridge projects that established his international reputation. Among the other notable bridges that followed were the Alamillo Bridge and viaduct, commissioned for the World's Fair in Seville (1987-92), Lusitania Bridge in Merida (1988-91), Ondarroa Bridge in Ondarroa, Spain (1989-95), Campo Volantin Footbridge in Bilbao (1990-97), and Alameda Bridge and underground station in Valencia (1991-95). The attendant growth of his practice led him to establish a second office, in Paris, in 1989.
During this phase of his career, Calatrava won a reputation for designing other large-scale public projects as well. These included the BCE Place mall in Toronto (1987-92), the railway station for the Lyon-Satolas Airport (1989-94), Sondica Airport in Bilbao (1990-2000), Tenerife Opera House in the Canary Islands (1991-2001), the City of Arts and Sciences in Valencia, where he established his third office (1991 -- ongoing), and the Oriente Railway Station in Lisbon (1993-98, commissioned for Expo '98). He also won the design competition to complete the Cathedral of St. John the Divine in New York City (1991), a project that has not been realized.
Exhibitions of Calatrava's work were first mounted in 1985, with a showing of nine sculptures at Jamileh Weber Gallery in Zurich. A new stage in recognition was marked by two solo exhibitions: a retrospective at the Royal Institute of British Architects, London, in 1992, and the exhibition Structure and Expression at The Museum of Modern Art, New York, in 1993. The latter exhibition included an installation in the museum's Sculpture Garden of Shadow Machine, a large-scale sculpture with undulating concrete "fingers." The most complete exhibition of his work yet mounted was Santiago Calatrava: Artist, Architect, Engineer, presented at the Palazzo Strozzi in Florence, Italy, from October 2000 through January 2001. A similar but smaller exhibition, Poetics of Movement: The Architecture of Santiago Calatrava, was mounted in Dallas at the new Meadows Museum in 2001.
Among Calatrava's major projects that were recently inaugurated or are coming to completion are the Science Museum at the City of Arts and Sciences in Valencia (November 2000); Sondica Airport in Bilbao (November 2000); Orléans Bridge in Orléans, France (November 2000); and his first building in the United States, the Milwaukee Art Museum, which opened to great acclaim in autumn 2001. The Tenerife Opera House is scheduled to open in 2002. The first phase of the Opera House of the City of Arts and Sciences in Valencia is scheduled for an autumn 2003 inauguration.
Scheduling is now in progress for another major Calatrava commission in the United States, the new Roman Catholic Christ the Light Cathedral of Oakland, California. Other current projects in the U.S. include a terminal for the people-mover system at the Dallas-Fort Worth International Airport; an ensemble of bridges and parkway for the Trinity River, in the heart of Dallas; and a bridge and esplanade for the expansion of Grant Park, on the lakefront in Chicago.
Among the honors and awards given to Santiago Calatrava are the Gold Medal of the Institute of Structural Engineers, London; Honorary Fellowship in the Royal Institute of British Architects; honorary membership in the Union of German Architects; membership in the Royal Academy of Fine Arts of San Carlos, Valencia; the City of Toronto Urban Design Award; designation as a Global Leader for Tomorrow by the World Economic Forum in Davos; the Creu Sant Jordi, Barcelona; the Gold Medal for Merit in the Fine Arts, Ministry of Culture, Granada; membership in Les Arts et Lettres, Paris; the Algur H. Meadows Award for Excellence in the Arts (Meadows School of the Arts, Southern Methodist University); and the Principe de Asturias Prize in Spain. He has received 11 doctoral honors throughout his career.